اواسط دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، روزنامه های منتقداو، ازوجودیک باند در وزارت خارجه خبر میدادند که میکوشد تا رابطه دیپلماتیک نابود شده ایران و آمریکارا دوباره جوش بدهد.
استفاده ازعنوان نیویورکیها سبب میشد تا نگاه ها به سمت نمایندگی ایران در سازمان ملل که در نیویورک مستقر بود، بچرخد؛ رئیس این نمایندگی نیز کسی نبود جز آقای خاص؛ اما منتقدان باند نیویورکیها آقای خاص را نفراول این باند در وزارت خارجه نمی دانستند.
یکی از دیپلماتهای باسابقه که نمی خواهد نامش فاش شود، معتقد است: «حرکت این باند از مقطع صدور قطعنامه٥٩٨آغاز شده است.»
در واقع این دیپلمات به تلاش تعدادی از هیأت دیپلماتیک کشوردرنیویورک در سال ١٣٦٦اشاره میکند که در حین مذاکرات مربوط به قطعنامه ٥٩٨کوشیدند تا با از کار انداختن حسگرها و منابع ورودی وزارت امورخارجه، اجماعی جهانی علیه ایران به وجود آورند. مقدمه تصویب قطعنامه و تصویب آن هنگامی صورت گرفت که احتمال پیروزی نهایی ایران در جبهه ها دوراز ذهن نبود و این قطعنامه با هدف حفظ صدام به تصویب رسید.
حتی اگردیپلماتهای کشوردرصددانجام مذاکرات صلح می بودند، قطعاً حضور فعال آنها در این بین میتوانست موجب تقویت موضع ایران در این گفتوگوها و تحمیل بیشتر شرایط کشور شود نه آنکه باسکوت خودتسلیم هویجهای نظام بین الملل شوند. درواقع بخش بین الملل وزارت امور خارجه گویا به این امرحساسیتی رانداشته است. این قسمت به صورت مستقیم با سازمانهای بین المللی در ارتباط بود و افراد اصلی تشکیل دهنده این بخش بعدها به باند نیویورکی ها معروف شدند.بنابراین، اولین حرکت مؤثر این باند را می توان در بی تفاوت کردن مسئولین و در نهایت تصویب اجماع جهانی علیه ایران دانست.
با روی کار آمدن دولت سازندگی و چرخش در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بسیاری از دیپلمات های اصولگرا مانند جوادمنصوری و حسین شیخ الاسلام به حاشیه رفتندو فضا برای حضورافرادی همچون کاظم پوراردبیلی، کاظم سجادپورو آقای خاص فراهم شد. آقای خاص که زمان انقلاب و جنگ را در ایران حاضر نبود، رابطه بسیار خوبی بامحافل سیاسی و رسانه ای آمریکایی داشت.
بر اساس روایت دیپلماتهای وزارت امور خارجه، معاونت بین الملل از ورود هر فرد غریبهای به درون مجموعه خود جلوگیری میکرد. حتی یک بار که ولایتی به پیشنهاد یکی از مشاوران خود قصد انتقال یک دیپلمات اصولگرا را به این مجموعه داشت، با جواب عجیب آقای خاص مواجه شد؛ آقای خاص تأکید میکند:«ما در بخش بین الملل همه باهم رفیق هستیم و یکدیگر را با اسم کوچک صدا میکنیم و ورود فردجدید گعده ما را به هم میریزد.»
از همین رو به واسطه فعالیت و مشاورت های گعده مذکور، NPT درکشور دائمی میشود.رژیم شاهنشاهی در سال 1968 معاهده NPT را 25 ساله به امضا رسانده بود؛ با پایان این 25 سال با طرح دائمی کردن این موضوع در آژانس به یک باره سیروس ناصری با یک دست بلند کردن ساده تمامی منافع را به سخره میگیرد.
با رجوع به اسنادوزارت خارجه خواهیم یافت که رژیم پهلوی به عنوان یک نظام سرسپرده اعلام میکند که ایران هنگامی NPT را به صورت دائم امضا میکند که جامعه جهانی برای عاری ماندن خاورمیانه از سلاح اتمی تضمین بدهد.از همین رواست که رژیم صهیونیستی هرگز حاضر به پاسخگویی نبوده است چرا که اعتقاد دارد که این رژیم از ابتدا با عدم قبول NPT هیچ تعهدی را به جامعه جهانی نداده است.
در واقع ایران با پیوستن دائمی به NPT برای خود ضمن به همراه آوردن مسئولیت پاسخگویی هیچگونه امتیازی را نیز دریافت نکرد. جالبتر آن است که برای دائمی کردن NPT هیچگونه مجوزی از مجلس شورای اسلامی دریافت نشده بود و امضای سیروس ناصری آغازی برای چالش هستهای کشور به حساب میآید. حتی برای دائمی کردن NPT هیچ مصوبهای از هیأت دولت و شورای عالی امنیت ملی کسب نشد. البته از همین رو بود که نمایندگان جهانی سرمست از پیروزی بی تلفات خود کف مرتبی را برای سیروس ناصری نواختند.
با پیروزی خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 باند نیویورکیها قدرت رادر وزارت خارجه قبضه میکند؛ جالب آن است که با روی کار آمدن خاتمی که از ابتدا به علت انتقاد از دولت قبلی حائز رأی بالایی شده بود،آقای خاص درجایگاه خود هیچگونه لرزشی را حس نمیکند، دردولت خاتمی به واسطه برنامهریزی باند نیویورکیها استراتژی خلع سلاحی مطرح میشود.
در این دوره با شتاب عجیبی منع تولید وانبار بمبهای خوشهای، مینگذاری، شیمیایی و میکروبی به تصویب میرسدوجالب آن است که برای هر یک از آنها امکان دریافت دهها امتیاز از طرف غربی متصور بود اماتصویب یک طرفه این قراردادها تنهاباعث تحمیل بیشتر نظارت جهانی بر کشور شد؛ اما استراتژی آقای خاص هم چیزی نبود مگر اعتمادسازی. خلاصه این استراتژی هم همراهی باغرب جهت کسب اعتماد جهانی بود.